سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خطبه 2 - وبسایت پایگاه مجیدی

[1] این خطبه مشتمل بر شکایت در مورد خلافت و صبر امام در برابر از دست رفتن آن و سپس بیعت مردم با او می باشد [2] به خدا سوگند او [ ابوبکر ] ردای خلافت را بر تن کرد در حالیکه خوب می دانست من در گردش حکومت اسلامی همچون محور سنگهای آسیابم [ که بدون آن آسیا نمی چرخد ] . [3] [ او می دانست ] سیلها و چشمه های [ علم و فضیلت ] از دامن کوهسار وجودم جاری است و مرغان [ دورپرواز اندیشه ها ] به افکار بلند من راه نتوانند یافت [4] پس من ردای خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن درپیچیدم [ و کنار گرفتم ] در حالی که در این اندیشه فرورفته بودم که با دست تنها [ با بی یاوری ] به پا خیزم [ و حق خود و مردم را بگیرم ] [5] و یا در این محیط پر خفقان و ظلمتی که پدید آورده اند صبر کنم ؟ محیطی که : پیران را فرسوده جوانان را پیر[6] و مردان باایمان را تا واپسین دم زندگی به رنج وامی دارد . [7] [ عاقبت ] دیدم بردباری و صبر به عقل و خرد نزدیکتر است لذا شکیبائی ورزیدم ولی به کسی می ماندم که : خاشاک چشمش را پر کرده [8] و استخوان راه گلویش را گرفته با چشم خود می دیدم میراثم را به غارت می برند . تا اینکه اولی به راه خود رفت [ و مرگ دامنش را گرفت ] [9] بعد از خودش خلافت را به پسر خطاب سپرد [ در اینجا امام به قول اعشی شاعر متمثل شد که مضمونش این است ] : 1 [10] که بس فرق است تا دیروزم امروز کنون مغموم و دی شادان و پیروز [11] شگفتا او که در حیات خود از مردم می خواست عذرش را بپذیرند [ و با وجود من ] وی را از خلافت معذور دارند خود هنگام مرگ عروس خلافت را برای دیگری کابین بست [12] و چه عجیب هر دو از خلافت به نوبت بهره گیری کردند [ خلاصه ] آن را در اختیار کسی قرار داد [13] که جوی از خشونت سختگیری اشتباه و پوزش طلبی بود [14] رئیس خلافت به شترسواری سرکش می ماند که اگر مهار را محکم کشد پرده های بینی شتر پاره شود و اگر آزاد گذارد در پرتگاه سقوط می کند . [1] به خدا سوگند مردم در ناراحتی و رنج عجیبی گرفتار آمده بودند [2] و من در این مدت طولانی با محنت و عذاب چاره ای جز شکیبایی نداشتم . [3] سرانجام روزگار او [ عمر ] هم سپری شد و آن [ خلافت ] را در گروهی به شورا گذاشت به پندارش مرا نیز از آنها محسوب داشت پناه به خدا از این شورا [4] [ راستی ] کدام زمان بود که مرا با نخستین فرد آنان مقایسه کنند که اکنون کار من بجایی رسد که مرا همسنگ اینان [ اعضای شورا ] قرار دهند ؟ [5] لکن باز هم کوتاه آمدم و با آنان هم آهنگی ورزیدم [ و طبق مصالح مسلمین ] در شورای آنها حضور یافتم [6] بعضی از آنان به خاطر کینه اش از من روی برتافت و دیگری خویشاوندی را [ بر حقیقت ] مقدم داشت اعراض آن یکی هم جهاتی داشت که ذکر آن خوشایند نیست . [7] بالاخره سومی بپاخاست او همانند شتر پرخور و شکم برآمده همی جز جمع آوری و خوردن بیت المال نداشت [8] بستگان پدریش به همکاریش برخاستند آنها همچون شتران گرسنه ای که بهاران به علف زار بیفتند و با ولع عجیبی گیاهان را ببلعند برای خوردن اموال خدا دست از آستین برآوردند اما [9] عاقبت بافته هایش [ برای استحکام خلافت ] پنبه شد و کردار ناشایستش کارش را تباه ساخت [10] و سرانجام شکم خوارگی و ثروت اندوزی برای ابد نابودش ساخت [11] ازدحام فراوانی که همچون یالهای کفتار بود مرا به قبول خلافت واداشت آنان از هر طرف مرا احاطه کردند [12] چیزی نمانده بود که دو نور چشمم دو یادگار پیغمبر حسن و حسین زیر پا له شوند آنچنان جمعیت به پهلوهایم فشار آورد که سخت مرا به رنج انداخت و ردایم از دو جانب پاره شد [13] مردم همانند گوسفندانی [گرگ زده که دور تا دور چوپان جمع شوند ] مرا در میان گرفتند : اما هنگامی که بپاخاستم و زمام خلافت را به دست گرفتم جمعی پیمان خود را شکستند [14] گروهی [ به بهانه های واهی ] سر از اطاعتم باز زدند و از دین بیرون رفتندو دسته ای دیگر برای ریاست و مقام از اطاعت حق سر پیچیدند [ و جنگ صفین را به راه انداختند ] گویا نشنیده بودند که خداوند می فرماید : [15] سرزمین آخرت را برای کسانی برگزیده ایم که خواهان فساد در روی زمین و سرکشی نباشند عاقبت نیک از آن پرهیزکاران است [16] چرا خوب شنیده بودند و خوب آن را حفظ داشتند [1] ولی زرق و برق دنیا چشمشان را خیره کرده و جواهراتش آنها را فریفته بود [2] آگاه باشید بخدا سوگند خدائی که دانه را شکافت و انسان را آفرید اگر نه این بود که جمعیت بسیاری گرداگردم را گرفته [3] و به یاریم قیام کرده اند و از این جهت حجت تمام شده است و اگر نبود عهد و مسک ولیتی که خداوند از علماء و دانشمندان [ هر جامعه ] گرفته که در برابر شکمخواری ستمگران [4] و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند من مهار شتر خلافت را رها می ساختم و از آن صرف نظر می نمودم [5] و آخر آن را با جام آغازش سیراب می کردم [ آن وقت ] خوب می فهمیدید که دنیای شما [ با همه زینتهایش ] [6] در نظر من بی ارزش تر از آبی است که از بینی گوسفند بیرون آید . [7] هنگامی که امیرالمؤمنین ( ع ) به اینجای سخن رسید مردی از اهالی عراق برخاست [8] و نامه ای بدستش داد [9] او همچنان نامه را نگاه می کرد [ پس از فراغت از نامه ] ابن عباس گفت [10] ای امیر مؤمنان چه خوب بود سخن را از جائی که رها کردی ادامه میدادی ؟ [11] ولی امام ( ع ) در پاسخش فرمود : هیهات ای پسر عباس شعله ای از آتش دل بود زبانه کشید و فرونشست [12] ابن عباس می گوید : بخدا سوگند من هیچگاه بر سخنی همچون این گفتار تاسف نخوردم [13] که امام ( ع ) نتوانست تا آنجا که خواسته بود ادامه دهد . [14] سیدرضی می گوید : مقصود امام ( ع ) از اینکه رئیس خلافت به شترسواری سرکش می ماند این است که اگر زمام را محکم به طرف خود بکشد مرکب چموش مرتب سر را این طرف و آنطرف می کشاند و بینی اش پاره می شود و اگر مهارش را رها کند با چموش ی خود را در پرتگاه قرار میدهد و او قدرت حفظ آن را ندارد: آنگاه گفته می شود اشنق الناقه که به وسیله مهار سر شتر را به طرف خود بکشد و بالا آورد و شنقها نیز گفته شده است این را ابن سکیت در اصلاح المنطق گفته است . و اینکه امام ( ع ) فرموده است اشنق لها و نگفته است اشنقها برای این است که آنرا در مقابل اسلس لها قرار داده گویا امام فرموده است اگر سر مرکب را بالا آورد یعنی با مهار آنرا نگاهدارد [ بینیش پاره می شود ] .
3 و من خطبه له علیه السلام [1] و هی المعروفه بالشقشقیه و تشتمل علی الشکوی من امر الخلافه ثم ترجیح صبره عنها ثم مبایعه الناس له [2] اما و الله لقد تقصمها فلان و انه لیعلم ان محلی منها محل القطب من الرحا [3] ینحدر عنی السیل ، و لا یرقی الی الطیر ، [4] فسدلت دونها ثوبا ، و طویت عنها کشحا و طفقت ارتئی بین ان اصول بید جذاء ، [5] او اصبر علی طخیه عمیاء یهرم فیها الکبیرو یشیب فیها الصغیر [6] و یکدح فیها مؤمن حتی یلقی ربه ترجیح الصبر [7] فرایت ان الصبر علی هاتا احجی ، فصبرت و فی العین قذی ، [8] وفی الحلق شجا ، اری تراثی نهبا ، حتی مضی الاول لسبیله ، [9] فادلی بها الی فلان بعده ثم تمثل بقول الاعشی : [10] شتان ما یومی علی کورها و یوم حیان اخی جابر [11] فیاعجبا بینا هو یستقیلها فی حیاته اذ عقدها لاخر بعد وفاته [12] لشد ما تشطرا ضرعیها فصیرها فی حوزه خشناء یغلظ کلمها ، [13] و یخشن مسها ، و یکثر العثار فیها ، و الاعتذار منها ، [14] فصاحبها کراکب الصعبه ان اشنق لها خرم ، و ان اسلس لها تقحم ، [1] فمنی الناس لعمر الله بخبط و شماس ، و تلون و اعتراض ، [2] فصبرت علی طول المده ، و شده المحنه ، [3] حتی اذا مضی لسبیله جعلها فی جماعه زعم انی احدهم ، فیا لله و للشوری [4] متی اعترض الریب فی مع الاول منهم ، حتی صرت اقرن الی هذه النظائر [5] لکنی اسففت اذ اسفوا ، و طرت اذ طاروا ، [6] فصغا رجل منهم لضغنه ، و مال الاخر لصهره ، مع هن و هن ، [7] الی ان قام ثالث القوم نافجا حضنیه ، بین نثیله و معتلفه ، [8] و قام معه بنو ابیه یخضمون مال الله خضمه الابل نبته الربیع ، [9] الی ان انتکث علیه فتله ، و اجهز علیه عمله ، [10] و کبت به بطنته مبایعه علی [11] فما راعنی الا و الناس کعرف الضبع الی ، ینثالون علی من کل جانب [12] حتی لقد و طی ء الحسان ، و شق عطفای ، [13] مجتمعین حولی کربیضه الغنم فلما نهضت بالامر نکثت طائفه ، [14] و مرقت اخری ، و قسط آخرون : کانهم لم یسمعوا الله سبحانه یقول : [15] [[ تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا ، و العاقبه للمتقین ] ] [16] بلی و الله لقد سمعوها و وعوها ، و لکنهم [ نهج البلاغه م 4 ] [1] حلیت الدنیا فی اعینهم ، وراقهم زبرجها [2] اما و الذی فلق الحبه ، و برا النمسه لولا حضور الحاضر ، [3] و قیام الحجه بوجود الناصر ، و ما اخذ الله علی العلماء الایقاروا علی کظه ظالم ، [4] و لا سغب مظلوم ، لالقیت حبلها علی غاربها ، [5] و لسیقت آخرها بکاس اولها ، و لالفیتم دنیا کم هذه [6] ازهد عندی من عفطه عنز [7] قالوا : وقام الیه رجل من اهل السواد عند بلوغه الی هذا الموضع من خطبته ، [8] فناوله کتابا [ قیل : ان فیه مسائل کان یرید الاجابه عنها ] ، [9] فاقبل ینظر فیه [ فلما فرغ قراءته ] قال له ابن عباس : [10] یا امیر المؤ منین ، لو اطردت خطبتک من حیث افضیت [11] فقال : هیهات یابن عباس تلک شقشقه هدرت ثم قرت [12] قال ابن عباس : فو الله ما اسفت علی کلام قط کاسفی علی هذا الکلام [13] الا یکون امیر المؤمنین علیه السلام بلغ منه حیث اراد [14] قال الشریف رضی الله عنه : قوله علیه السلام [[ کراکب الصعبه ان اشنق لها خرم ، و ان اسلس لها تقحم ] ] یرید انه اذا شدد علیها فی جذب الزمام و هی تنازعه راسها خرم انفها ، و ان ارخی لها شیئا مع صعوبتها تقحمت به فلم یملکها ، یقال : اشنق الناقه ، اذا جذب راسها بالزمام فرفعه ، و شنقها ایضا : ذکر ذلک ابن السکیت فی [[ اصلاح المنطق ] ] ، و انما قال : [[ اشنق لها ] ] و لم یقل [[ اشنقها ] ] لانه جعله فی مقابله قوله [[ اسلس لها ] ] فکانه علیه السلام قال : ان رفع لها راسها بمعنی امسکه علیها بالزمام

نوشته شده توسط : احمد منصوری

نظرات دیگران [ نظر]


وبسایت پایگاه مقاومت شهید مجیدی:


بازدیدهای امروز:
5 بازدید
بازدیدهای دیروز:
19 بازدید
مجموع بازدیدها:
44556 بازدید

حوزه شهید علیرضا آرمات


پست الکترونیک
پارسی بلاگ
درباره من


: درباره خودم :
<*آنان که بر راه خدا آمدند رستگار شدند و آنان که از این راه گمراه شدند نابود گشتند. بیایید با هم این راه را کامل بپیماییم*> خطبه 2 - وبسایت پایگاه مجیدی
<*پایگاه مقاومت شهید مجیدی*>