سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خطبه ها - وبسایت پایگاه مجیدی

[1] این خطبه مشتمل بر شکایت در مورد خلافت و صبر امام در برابر از دست رفتن آن و سپس بیعت مردم با او می باشد [2] به خدا سوگند او [ ابوبکر ] ردای خلافت را بر تن کرد در حالیکه خوب می دانست من در گردش حکومت اسلامی همچون محور سنگهای آسیابم [ که بدون آن آسیا نمی چرخد ] . [3] [ او می دانست ] سیلها و چشمه های [ علم و فضیلت ] از دامن کوهسار وجودم جاری است و مرغان [ دورپرواز اندیشه ها ] به افکار بلند من راه نتوانند یافت [4] پس من ردای خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن درپیچیدم [ و کنار گرفتم ] در حالی که در این اندیشه فرورفته بودم که با دست تنها [ با بی یاوری ] به پا خیزم [ و حق خود و مردم را بگیرم ] [5] و یا در این محیط پر خفقان و ظلمتی که پدید آورده اند صبر کنم ؟ محیطی که : پیران را فرسوده جوانان را پیر[6] و مردان باایمان را تا واپسین دم زندگی به رنج وامی دارد . [7] [ عاقبت ] دیدم بردباری و صبر به عقل و خرد نزدیکتر است لذا شکیبائی ورزیدم ولی به کسی می ماندم که : خاشاک چشمش را پر کرده [8] و استخوان راه گلویش را گرفته با چشم خود می دیدم میراثم را به غارت می برند . تا اینکه اولی به راه خود رفت [ و مرگ دامنش را گرفت ] [9] بعد از خودش خلافت را به پسر خطاب سپرد [ در اینجا امام به قول اعشی شاعر متمثل شد که مضمونش این است ] : 1 [10] که بس فرق است تا دیروزم امروز کنون مغموم و دی شادان و پیروز [11] شگفتا او که در حیات خود از مردم می خواست عذرش را بپذیرند [ و با وجود من ] وی را از خلافت معذور دارند خود هنگام مرگ عروس خلافت را برای دیگری کابین بست [12] و چه عجیب هر دو از خلافت به نوبت بهره گیری کردند [ خلاصه ] آن را در اختیار کسی قرار داد [13] که جوی از خشونت سختگیری اشتباه و پوزش طلبی بود [14] رئیس خلافت به شترسواری سرکش می ماند که اگر مهار را محکم کشد پرده های بینی شتر پاره شود و اگر آزاد گذارد در پرتگاه سقوط می کند . [1] به خدا سوگند مردم در ناراحتی و رنج عجیبی گرفتار آمده بودند [2] و من در این مدت طولانی با محنت و عذاب چاره ای جز شکیبایی نداشتم . [3] سرانجام روزگار او [ عمر ] هم سپری شد و آن [ خلافت ] را در گروهی به شورا گذاشت به پندارش مرا نیز از آنها محسوب داشت پناه به خدا از این شورا [4] [ راستی ] کدام زمان بود که مرا با نخستین فرد آنان مقایسه کنند که اکنون کار من بجایی رسد که مرا همسنگ اینان [ اعضای شورا ] قرار دهند ؟ [5] لکن باز هم کوتاه آمدم و با آنان هم آهنگی ورزیدم [ و طبق مصالح مسلمین ] در شورای آنها حضور یافتم [6] بعضی از آنان به خاطر کینه اش از من روی برتافت و دیگری خویشاوندی را [ بر حقیقت ] مقدم داشت اعراض آن یکی هم جهاتی داشت که ذکر آن خوشایند نیست . [7] بالاخره سومی بپاخاست او همانند شتر پرخور و شکم برآمده همی جز جمع آوری و خوردن بیت المال نداشت [8] بستگان پدریش به همکاریش برخاستند آنها همچون شتران گرسنه ای که بهاران به علف زار بیفتند و با ولع عجیبی گیاهان را ببلعند برای خوردن اموال خدا دست از آستین برآوردند اما [9] عاقبت بافته هایش [ برای استحکام خلافت ] پنبه شد و کردار ناشایستش کارش را تباه ساخت [10] و سرانجام شکم خوارگی و ثروت اندوزی برای ابد نابودش ساخت [11] ازدحام فراوانی که همچون یالهای کفتار بود مرا به قبول خلافت واداشت آنان از هر طرف مرا احاطه کردند [12] چیزی نمانده بود که دو نور چشمم دو یادگار پیغمبر حسن و حسین زیر پا له شوند آنچنان جمعیت به پهلوهایم فشار آورد که سخت مرا به رنج انداخت و ردایم از دو جانب پاره شد [13] مردم همانند گوسفندانی [گرگ زده که دور تا دور چوپان جمع شوند ] مرا در میان گرفتند : اما هنگامی که بپاخاستم و زمام خلافت را به دست گرفتم جمعی پیمان خود را شکستند [14] گروهی [ به بهانه های واهی ] سر از اطاعتم باز زدند و از دین بیرون رفتندو دسته ای دیگر برای ریاست و مقام از اطاعت حق سر پیچیدند [ و جنگ صفین را به راه انداختند ] گویا نشنیده بودند که خداوند می فرماید : [15] سرزمین آخرت را برای کسانی برگزیده ایم که خواهان فساد در روی زمین و سرکشی نباشند عاقبت نیک از آن پرهیزکاران است [16] چرا خوب شنیده بودند و خوب آن را حفظ داشتند [1] ولی زرق و برق دنیا چشمشان را خیره کرده و جواهراتش آنها را فریفته بود [2] آگاه باشید بخدا سوگند خدائی که دانه را شکافت و انسان را آفرید اگر نه این بود که جمعیت بسیاری گرداگردم را گرفته [3] و به یاریم قیام کرده اند و از این جهت حجت تمام شده است و اگر نبود عهد و مسک ولیتی که خداوند از علماء و دانشمندان [ هر جامعه ] گرفته که در برابر شکمخواری ستمگران [4] و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند من مهار شتر خلافت را رها می ساختم و از آن صرف نظر می نمودم [5] و آخر آن را با جام آغازش سیراب می کردم [ آن وقت ] خوب می فهمیدید که دنیای شما [ با همه زینتهایش ] [6] در نظر من بی ارزش تر از آبی است که از بینی گوسفند بیرون آید . [7] هنگامی که امیرالمؤمنین ( ع ) به اینجای سخن رسید مردی از اهالی عراق برخاست [8] و نامه ای بدستش داد [9] او همچنان نامه را نگاه می کرد [ پس از فراغت از نامه ] ابن عباس گفت [10] ای امیر مؤمنان چه خوب بود سخن را از جائی که رها کردی ادامه میدادی ؟ [11] ولی امام ( ع ) در پاسخش فرمود : هیهات ای پسر عباس شعله ای از آتش دل بود زبانه کشید و فرونشست [12] ابن عباس می گوید : بخدا سوگند من هیچگاه بر سخنی همچون این گفتار تاسف نخوردم [13] که امام ( ع ) نتوانست تا آنجا که خواسته بود ادامه دهد . [14] سیدرضی می گوید : مقصود امام ( ع ) از اینکه رئیس خلافت به شترسواری سرکش می ماند این است که اگر زمام را محکم به طرف خود بکشد مرکب چموش مرتب سر را این طرف و آنطرف می کشاند و بینی اش پاره می شود و اگر مهارش را رها کند با چموش ی خود را در پرتگاه قرار میدهد و او قدرت حفظ آن را ندارد: آنگاه گفته می شود اشنق الناقه که به وسیله مهار سر شتر را به طرف خود بکشد و بالا آورد و شنقها نیز گفته شده است این را ابن سکیت در اصلاح المنطق گفته است . و اینکه امام ( ع ) فرموده است اشنق لها و نگفته است اشنقها برای این است که آنرا در مقابل اسلس لها قرار داده گویا امام فرموده است اگر سر مرکب را بالا آورد یعنی با مهار آنرا نگاهدارد [ بینیش پاره می شود ] .
3 و من خطبه له علیه السلام [1] و هی المعروفه بالشقشقیه و تشتمل علی الشکوی من امر الخلافه ثم ترجیح صبره عنها ثم مبایعه الناس له [2] اما و الله لقد تقصمها فلان و انه لیعلم ان محلی منها محل القطب من الرحا [3] ینحدر عنی السیل ، و لا یرقی الی الطیر ، [4] فسدلت دونها ثوبا ، و طویت عنها کشحا و طفقت ارتئی بین ان اصول بید جذاء ، [5] او اصبر علی طخیه عمیاء یهرم فیها الکبیرو یشیب فیها الصغیر [6] و یکدح فیها مؤمن حتی یلقی ربه ترجیح الصبر [7] فرایت ان الصبر علی هاتا احجی ، فصبرت و فی العین قذی ، [8] وفی الحلق شجا ، اری تراثی نهبا ، حتی مضی الاول لسبیله ، [9] فادلی بها الی فلان بعده ثم تمثل بقول الاعشی : [10] شتان ما یومی علی کورها و یوم حیان اخی جابر [11] فیاعجبا بینا هو یستقیلها فی حیاته اذ عقدها لاخر بعد وفاته [12] لشد ما تشطرا ضرعیها فصیرها فی حوزه خشناء یغلظ کلمها ، [13] و یخشن مسها ، و یکثر العثار فیها ، و الاعتذار منها ، [14] فصاحبها کراکب الصعبه ان اشنق لها خرم ، و ان اسلس لها تقحم ، [1] فمنی الناس لعمر الله بخبط و شماس ، و تلون و اعتراض ، [2] فصبرت علی طول المده ، و شده المحنه ، [3] حتی اذا مضی لسبیله جعلها فی جماعه زعم انی احدهم ، فیا لله و للشوری [4] متی اعترض الریب فی مع الاول منهم ، حتی صرت اقرن الی هذه النظائر [5] لکنی اسففت اذ اسفوا ، و طرت اذ طاروا ، [6] فصغا رجل منهم لضغنه ، و مال الاخر لصهره ، مع هن و هن ، [7] الی ان قام ثالث القوم نافجا حضنیه ، بین نثیله و معتلفه ، [8] و قام معه بنو ابیه یخضمون مال الله خضمه الابل نبته الربیع ، [9] الی ان انتکث علیه فتله ، و اجهز علیه عمله ، [10] و کبت به بطنته مبایعه علی [11] فما راعنی الا و الناس کعرف الضبع الی ، ینثالون علی من کل جانب [12] حتی لقد و طی ء الحسان ، و شق عطفای ، [13] مجتمعین حولی کربیضه الغنم فلما نهضت بالامر نکثت طائفه ، [14] و مرقت اخری ، و قسط آخرون : کانهم لم یسمعوا الله سبحانه یقول : [15] [[ تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض و لا فسادا ، و العاقبه للمتقین ] ] [16] بلی و الله لقد سمعوها و وعوها ، و لکنهم [ نهج البلاغه م 4 ] [1] حلیت الدنیا فی اعینهم ، وراقهم زبرجها [2] اما و الذی فلق الحبه ، و برا النمسه لولا حضور الحاضر ، [3] و قیام الحجه بوجود الناصر ، و ما اخذ الله علی العلماء الایقاروا علی کظه ظالم ، [4] و لا سغب مظلوم ، لالقیت حبلها علی غاربها ، [5] و لسیقت آخرها بکاس اولها ، و لالفیتم دنیا کم هذه [6] ازهد عندی من عفطه عنز [7] قالوا : وقام الیه رجل من اهل السواد عند بلوغه الی هذا الموضع من خطبته ، [8] فناوله کتابا [ قیل : ان فیه مسائل کان یرید الاجابه عنها ] ، [9] فاقبل ینظر فیه [ فلما فرغ قراءته ] قال له ابن عباس : [10] یا امیر المؤ منین ، لو اطردت خطبتک من حیث افضیت [11] فقال : هیهات یابن عباس تلک شقشقه هدرت ثم قرت [12] قال ابن عباس : فو الله ما اسفت علی کلام قط کاسفی علی هذا الکلام [13] الا یکون امیر المؤمنین علیه السلام بلغ منه حیث اراد [14] قال الشریف رضی الله عنه : قوله علیه السلام [[ کراکب الصعبه ان اشنق لها خرم ، و ان اسلس لها تقحم ] ] یرید انه اذا شدد علیها فی جذب الزمام و هی تنازعه راسها خرم انفها ، و ان ارخی لها شیئا مع صعوبتها تقحمت به فلم یملکها ، یقال : اشنق الناقه ، اذا جذب راسها بالزمام فرفعه ، و شنقها ایضا : ذکر ذلک ابن السکیت فی [[ اصلاح المنطق ] ] ، و انما قال : [[ اشنق لها ] ] و لم یقل [[ اشنقها ] ] لانه جعله فی مقابله قوله [[ اسلس لها ] ] فکانه علیه السلام قال : ان رفع لها راسها بمعنی امسکه علیها بالزمام

نوشته شده توسط : احمد منصوری

نظرات دیگران [ نظر]


از سخنان امام ( ع ) در مورد آفرینش آسمان و زمین و آدم که در آن ذکر حج نیز آمده است . در این خطبه از ستایش خداوند آفرینش جهان فرشتگان و گزینش انبیاء بعثت پیامبر ( ص ) و از قرآن و احکام شرع سخن به میان آمده است . هرگز کنه ذاتش درک نشود : [1] ستایش مخصوص خداوندی است که ستایشگران از مدحش عاجزند و حسابگران زبردست نعمتهایش را احصاء نتوانند کرد [2] و کوشش کنندگان هر چند خویش را خسته کنند حقش را ادا نتوانند نمود هم او است که افکار بلند ژرف اندیش کنه ذاتش را درک نکنند [3] و غواصان دریای علوم و دانشها دستشان از پی بردن به کمال هستیش کوتاه است یعنی آنکس که برای صفاتش حدی نیست و اوصاف کمالش را توصیف نتوان کرد [4] و برای ذاتش وقتی معین و سرآمدی مشخص نتوان تعیین نمود مخلوقات را با قدرتش آفرید[5] بادها را با رحمتش به حرکت آورد و اضطراب و لرزش زمین را به وسیله کوهها آرامش بخشید . ونخست شناسائی خدا : [6] سرآغاز دین معرفت او است و کمال معرفتش تصدیق ذات او و کمال تصدیق ذاتش توحید و شهادت بر یگانگی او است [7] و کمال توحید و شهادت بر یگانگیش اخلاص است و کمال اخلاصش آن است که وی را از صفات ممکنات پیراسته دارند [8] چه اینکه هر صفتی گواهی می دهد که غیر از موصوف است [9] و هر موصوفی شهادت می دهد که غیر از صفت است آنکس که خدای را [ به صفات ممکنات ] توصیف کند وی را به چیزی مقرون دانسته [10] و آن کس که وی را مقرون به چیزی قرار دهد تعدد در ذات او قائل شده و هر کس تعدد در ذات او قائل شود اجزائی برای او تصور کرده و هر کس اجزائی برای او قائل شود وی را نشناخته است . [1] و کسی که او را نشناسد به سوی او اشاره می کند و هر کس به سویش اشاره کند برایش حدی تعیین کرده و آن که او را محدود بداند وی را به شمارش آورده [2] و آن کس که بگوید خدا در کجا است ؟ وی را در ضمن چیزی تصور کرده و هر کس بپرسد بر روی چه قرار دارد ؟ جائی را از او خالی دانسته [3] همواره بوده است و از چیزی به وجود نیامده و وجودی است که سابقه عدم برای او نیست با همه چیز هست اما نه اینکه قرین آن باشد [4] و مغایر با همه چیز است اما نه اینکه از آن بیگانه و جدا باشد انجام دهنده است اما نه به آن معنی که حرکات و ابزاری داشته باشد [5] بینا است حتی در آن زمانی که موجود قابل رؤیتی وجود نداشت تنها است زیرا کسی وجود نداشته تا به او انس گیرد[6] و از فقدانش ترسان و ناراحت شود .[7] آفرینش جهان : [8] خلق را ایجاد نمود و بدون نیاز به اندیشه و فکر و استفاده از تجربه آفرینش را آغاز کرد [9] و بی آنکه حرکتی ایجاد کند و تصمیم آمیخته با اضطرابی در او راه داشته باشد جهان را ایجاد نمود [10] پدیدآمدن هر یک از موجودات را به وقت مناسب خود موکول ساخت و در میان موجودات با طبایع متضاد هماهنگی برقرار نمود و در هر کدام طبیعت و غریزه مخصوص به خودشان آفرید و آن غرائز را ملازم و همراه آنها گردانید [11] او پیش از آنکه آنها را بیافریند از تمام جزئیات و جوانب آنها آگاه بود و به حدود و پایان آنها احاطه داشت [12] و به اسرار درون و برون آنها آشنا بود . پس از آن خداوند طبقات جو را از هم گشود [13] و اطراف آن را باز کرد و فضاهای خالی ایجاد نمود و درآن آبی که امواج متلاطم آن روی هم می غلطید جاری ساخت [14] و آن را بر پشت بادی شدید و طوفانی کوبنده حمل نمود [15] پس از آن باد را به بازگرداندن آن فرمان داد و بر نگهداریش آن را مسلط ساخت و به حدی که باید مقرون نمود فضای خالی در زیر آن گشوده [16] و آب در بالای آن در حرکت بود سپس خداوند طوفانی برانگیخت که جز متلاطم ساختن آن آب کار دیگری نداشت [17] و بطور مداوم امواج آب را در هم میکوبید طوفان به شدت می وزید و از نقطه ای دور سرچشمه میگرفت [18] بعداز آن به آن فرمان داد تا آبهای متراکم و امواج عظیم آب را بر هم زند و امواج این دریاها را به هر سو بفرستد پس آن را همانند مشکی به هم زد . [1] و با همان شدت که در فضا می وزید بر امواج آب نیز حمله ور شد از اولش بر می داشت و به آخرش فرو می ریخت [2] و قسمتهای ساکن آب را به امواج متحرک می پیوست آبها روی هم انباشته شدند و همچون قله کوه بالا آمدند و امواج روی آب کفهائی بیرون فرستاد[3] و آن را در هوای باز و جوی وسیع بالا برد و از آن هفت آسمان را پدید آورد [4] آسمان پائین را همچون موج مهارشده و آسمان برترین را همچون سقفی محفوخ و بلند قرار داد [5] بدون اینکه نیاز به ستونی برای نگهداری آن باشد و نه میخهائی که آن را ببندد سپس آسمان پائین را به وسیله کواکب و نور ستارگان درخشان زینت بخشید [6] و در آن چراغی روشنی بخش و ماهی نورافشان به جریان انداخت [7] که در مداری متحرک و صفحه ای جنبنده بگردند . [8] آفرینش فرشتگان : [9] پس آنگاه آسمانهای بالا را از هم گشود و مملو از فرشتگان مختلف ساخت [10] گروهی از آنان همیشه به سجده اند و رکوع ندارند و یا به رکوعند و قیام نمی کنند و یا در صفوفی که هرگز از هم پراکنده نمی گردد قرار دارند [11] و یا همواره تسبیح می گویند و هرگز خسته نمی شوند هیچگاه خواب چشمان آنها را نمی پوشاند [12] و عقول آنها گرفتار نسیان و سهو نمی گردد بدن آنها به سستی نمی گراید و غفلت و نسیان بر آنان عارض نمی شود .و گروهی دیگر امینان وحی او [13] و زبان او به سوی پیامبرانند و پیوسته برای رساندن حکم و فرمانش در رفت و آمدند .و جمعی دیگر حافظان بندگان اویند [14] و دربانان بهشت او بعضی از آنها پایشان در طبقات پائین زمین ثابت [15] و گردنهاشان از آسمان بالا گذشته و ارکان وجودشان از اقطار جهان بیرون رفته [16] و کتفهای آنها برای حفظ پایه های عرش خدا آماده است و در برابر عرش او سر را پائین افکنده اند[17] ودر زیر آن بالها را به خود پیچیده اند در میان آنها با کسانی که در مراتب پائینتر قرار دارند حجاب عزت [18] و پرده های قدرت فاصله انداخته هرگز پروردگار خودرا با نیروی وهم تصویر نکنند[1] وصفات مخلوقان را برای او قائل نشوند هرگز وی را در مکانی محدود نمی سازند[2] و با چشم به او اشاره نمی کنند.[3] آفرینش آدم :[4] سپس خداوند مقداری خاک از قسمتهای سخت و نرم زمین و خاکهای مستعد شیرین و شوره زار آن گرد آورد [5] و آب بر آن افزود تا گلی خالص و آماده شد و با رطوبت آن را به هم آمیخت تا به صورت موجودی چسبناک در آمد [6] و از آن صورتی دارای اعضاء و جوارح پیوستگیها و گسستگیها آفرید[7] آن را جامد کرد تا محکم شود و صاف و محکم و خشک ساخت [8] تا وقتی معلوم و سرانجامی معین .و آنگاه از روح خود در او دمید پس به صورت انسانی در آمد [9] دارای نیروی عقل که وی را به تکاپو می اندازد در آمد و دارای افکاری که به وسیله آن در موجودات تصرف نماید. به او جوارحی بخشید که به خدمتش پردازد[10] و ابزاری عنایت کرد که وی را به حرکت آورد نیروی اندیشه به او بخشید که حق را از باطل بشناسد و همچنین ذائقه شامه [11] و وسیله تشخیص رنگها و اجناس مختلف را در اختیار او قرار داد او را معجونی از رنگهای گوناگون و مواد موافق [12] و نیروهای متضاد و اخلاط مختلف : حرارت و برودت [13] رطوبت و یبوست و ناراحتی و شادمانی ساخت . سپس خداوند از فرشتگان خواست که ودیعه الهی [14] و عمل به پیمانی را که با او داشتند درمورد سجود دربرابر آدم و خضوع به عنوان بزرگداشت او اداء نمایند[15] آنجا که فرموده است : برای آدم سجده کنید پس آنها همه سجده کردند مگر ابلیس [16] و همدستانش که کبر و نخوت آنان را فراگرفت و شقاوت و بدبختی بر آنان غلبه نمود به آفرینش خود از آتش افتخار نمودند و به خلقت آدم از گل و خاک توهین کردند[17] پس خداوند برای اینکه آزمایشش کامل شود و وعده ای که به وی داده منجز گردد به او مهلت عطا کرد [18] و فرمود : تا روز معلوم مهلت داده شدی [1] سپس خداوند آدم را در خانه ای سکنی بخشید که زندگیش را در آن گوا را و پر برکت قرار داد و جایگاه او را امن و امان کرد [2] و او را از ابلیس و عداوت وی برحذر داشت اما دشمن بالاخره او را فریب داد به خاطر اینکه بر او حسادت می ورزید و از اینکه او در سرای پایدار [3] و همنشین نیکان است ناراحت بود آدم یقین خود را به شک و وسوسه او فروخت و تصمیم راسخ را با گفته سست او مبادله کرد [4] و به خاطر همین موضوع شادی خود را مبدل به ترس و وحشت ساخت و فریب برایش پشیمانی به بار آورد . پس از آن خداوند دامنه توبه را برایش گسترد[5] کلمات رحمتش را به او القاء نمود بازگشت به بهشت را به وی وعده داد[6] و او را به سرای آزمایش و جایگاه توالد و تناسل فرو فرستاد.[7] بعثت انبیاء[8] از میان فرزندان او پیامبرانی برگزید و پیمان وحی را از آنان گرفت [9] و از آنها خواست که امانت رسالتش را به مردم برسانند در زمانی که اکثر مردم پیمان خدا را تبدیل کرده بودند و حق او را نمی شناختند .[10] و همتا و شریکانی برای او قرار داده بودند و شیاطین آنها را از معرفت خدا بازداشته [11] و از عبادت و اطاعتش آنها را جدا نموده بودند پیامبرانش در میان آنها مبعوث ساخت [12] و پی درپی رسولان خودرا به سوی آنان فرستاد تا پیمان فطرت را از آنان مطالبه نمایند و نعمتهای فراموش شده را به یاد آنها آورند[13] و با ابلاغ دستورات خدا حجت را بر آنها تمام کنند گنجهای پنهانی عقلها را آشکار سازند[14] و آیات قدرت خدای را به آنان نشان دهند : آن سقف بلندپایه آسمان که بر فراز آنها قرار گرفته و این گاهواره زمین که در زیر پای آنها گسترده [15] و وسائل معیشتی که آنها را زنده نگهمیدارد و اجلهائی که آنها را فانی می سازد و مشکلات و رنجهائی که آنها را پیر می کند و حوادثی که پی درپی بر آنان وارد می گردد [ همه اینها را به آنها گوشزد کنند ] .[16] خداوند هرگز بندگان خود را از پیامبران مرسل و کتب آسمانی [17] و یا دلیلی قاطع و یا راهی صاف و مستقیم خالی نگذارده پیامبرانی که با کمی نفراتشان [18] و فراوانی دشمنان و تکذیب کنندگان هرگز در انجام وظائف خود کوتاهی نمی کردند پیامبرانی که بعضی بشارت به ظهور پیغمبر آینده دادند[1] و بعضی به خاطر پیامبر پیشین شناخته شده بودند . عصر بعثت محمد ( ص ) : به همین حال قرنها گذشت و روزگاران سپری شد[2] پدران درگذشتند و فرزندان جانشین آنها گردیدند[3] تا اینکه خداوند سبحان برای وفای به وعده خود و کامل گردانیدن نبوت محمد ( ص ) رسول خویش را مبعوث ساخت [4] کسی که از همه پیامبران برای بشارت به آمدنش پیمان گرفته شده بود [5] نشانه هایش مشهور و میلادش پسندیده بود در آن روز [ که او قدم به جهان گذارد ] مردم زمین دارای مذاهب پراکنده [6] و خواسته های ضد و نقیض و جمعیتهائی متشتت بودند عده ای خدای را به مخلوقش تشبیه می کردند گروهی ملحد بودند [7] و جمعی معبودهای دیگری غیر از خدای یگانه داشتند اما او آنها را از گمراهی نجات داد و هدایت نمود و با موقعیت خود آنان را از جهالت نجات بخشید . [8] سپس خدای سبحان لقای خویش را برای محمد ( ص ) اختیار کرد [9] و آنچه را نزد خود داشت برای او پسندید او را با انتقال از دنیا گرامی داشت و از گرفتاری با مشکلات نجات داد [10] وی را در نهایت احترام قبض روح کرد و به سوی خویش فراخواند او هم آنچه را که انبیای پیشین برای امت خود گذارده بودند در میان امت خویش به جای گذاشت [کتاب خدا و اوصیای خویش را میان آنان قرار داد ] [11] زیرا آنها هرگز امت خود را مهمل و بی سرپرست رها نساختند و بدون اینکه راهی روشن و دانشی پایدار به آنها بدهند از میان آنان بیرون نرفتند.[12] قرآن و احکام دینی : [13] هم اکنون کتاب پروردگار شما در میان شما است حلال و حرامش آشکار و فریضه ها و مستحبات [14] و ناسخ و منسوخ و مباح و ممنوع خاص و عام [15] پندها و مثلها مطلقها و محدودها محکمات و متشابهاتش همه معلوم است [16] مجملات آن به برکت محکمات و آیات روشن تفسیر شده نکات پیچیده آن [ در پرتو آیات دیگر ] واضح است و آنچه را که پیمان معرفت آن از همه گرفته شده معلوم است . [1] و نیز آنچه بندگان موظف به آگاهی از آن نیستند [ مانند کنه ذات خدا ] آشکار است قسمتی از احکام در کتاب خدا [ برای مدتی محدود ] الزام شده و ناسخ آن در سنت پیامبر آمده [2] و بعضی در سنت واجب شده در حالیکه قبلا در کتاب خدا [ برای مدت محدودی ] ترک آن مجاز بوده [3] و بعضی در اوقات معینی واجب است و بعضی وجوب آن در آینده از بین رفته است محرمات آن از هم جدا است : [4] یک قسمت گناهان کبیره است که کیفرش را آتش قرار داده و قسمتی صغیره است که غفرانش را برای آن مهیا ساخته [5] و برخی انجام کمش مقبول و مراحل بیشترش در وسعت . [6] قسمتی از این خطبه است که در مورد حج بیان فرموده : [7] حج بیت الحرام را بر شما واجب کرده و همان خانه ای که آن را قبله مردم قرار داده است : [8] که همچون تشنه کامانی که به آبگاه می روند به سوی آن رو می آورند و همانند کبوتران به آن پناه می برند : [9] خداوند آن را مظهر تواضع مردم در برابر عظمتش و تسلیم آنان در مقابل عزتش قرار داده و از میان مخلوقاتش شنوندگانی را برگزیده [10] که دعوت او را به سوی این خانه اجابت کنند و سخنش را تصدیق نمایند و در مواقف پیامبران قرار گیرند [11] همچون فرشتگان که به گرد عرش می گردند به گرد آن طواف کنند و سودهای فراوان در این تجارتخانه ی عبادت بدست آورند [12] و به سوی میعادگاه آمرزشش بشتابند خداوند متعال این خانه ی خود را پرچمی برای اسلام قرار داد [13] و حرم امنی برای پناهندگان به آن بجاآوردن حج آن را از فرائض شمرده و ادای حق آن را واجب کرد و بر همه شما مقرر داشت که به زیارت آن بروید [14] و فرمود : آن کس که استطاعت رفتن به خانه خدا داشته باشد حج بر او فرض است [15] و آن کس که کفر ورزد خداوند از همه جهانیان بی نیاز است
1 و من خطبه له علیه السلام یذکر فیها ابتداء خلق السماء و الارض ، و خلق آدم ،و فیها ذکر الحج و تحتوی علی حمد الله ، و خلق العالم ، و خلق الملائکه ، و اختیار الانبیاء ، و مبعث النبی ، و القرآن ، و الاحکام الشرعیه [1] الحمد لله الذی لا یبلغ مدحته القائلون ، و لا یحصی نعماءه العادون ، [2] و لا یؤدی حقه المجتهدون ، الذی لا یدرکه بعد الهمم ، [3] و لا یناله غوص الفطن ، الذی لیس لصفته حد محدود ، و لا نعت موجود ، [4] و لا وقت معدود ، و لا اجل ممدود فطر الخلائق بقدرته [5] و نشر الریاح برحمته ، ووتد بالصخور میدان ارضه [6] اول الدین معرفته ، و کمال معرفته التصدیق به ، و کمال التصدیق به توحیده ، [7] و کمال توحیده الاخلاص له ، و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه ، [8] لشهاده کل صفه انها غیر الموصوف ، [9] و شهاده کل موصوف انه غیر الصفه : فمن وصف الله سبحانه فقد قرنه ، [10] و من قرنه فقد ثناه ومن ثناه فقد جزاه ، و من جزاه فقد جهله ، [1] و من جهله فقد اشار الیه و من اشار الیه فقد حده ، و من حده فقد عده ، [2] و من قال [[ فیم ] ] فقد ضمنه ، و من قال [[ علام ? ] ] فقد اخلی منه [3] کائن لا عن حدث ، موجود لا عن عدم مع کل شی ء لا بمقارنه ، [4] و غیر کل شی ء لا بمزایله ، فاعل لا بمعنی الحرکات و الاله ، [5] بصیر اذ لا منظور الیه من خلقه ، متوحد اذ لا سکن یستانس به [6] ولا یستوحش لفقده [7] خلق العالم [8] انشا الخلق انشاء ، و ابتداه ابتداء ، بلا رویه اجالها ، و لا تجربه استفادها ، [9] و لا حرکه احدثها ، و لا همامه نفس اضطرب فیها [10] احال الاشیاء لاوقاتها ، و لام بین مختلفاتها ، و غرز غرائزها ، و الزمها اشباحها ، [11] عالما بها قبل ابتدائها ، محیطا بحدودها و انتهائها ، [12] عارفا بقرائنها و احنائها ثم انشا سبحانه فتق الاجواء ، [13] و شق الارجاء ، و سکائک الهواء ، فاجری فیها ماء متلاطما تیاره ، متراکما زخاره [14] حمله علی متن الریح العاصفه ، و الزعزع القاصفه [15] فامرها برده ، و سلطها علی شده ، و قرنها الی حده الهواء من تحتها فتیق ، [16] و الماء من فوقها دفیق ثم انشا سبحانه ریحا اعتقم مهبها [17] وادام مربها ، واعصف مجراها ، وابعد منشاها ، [18] فامرها بتصفیق الماء الزخار ، و اثاره موج البحار ، فمخضته مخض السقاء ، [1] و عصفت به عصفها بالفضاء ترد اوله الی آخره ، [2] و ساجیه الی مائره ، حتی عب عبابه ، ورمی بالزبد رکامه ، [3] فرفعه فی هواء منفتق ، وجو منفهق ، فسوی منه سبع سموات ، [4] جعل سفلاهن موجا مکفوفا ، و علیاهن سقفا محفوظا ، و سمکا مرفوعا ، [5] بغیر عمد یدعمها ، و لا دسار ینظمها ثم زینها بزینه الکوا کب و ضیاء الثواقب ، [6] و اجری فیها سراجا مستطیرا وقمرا منیرا : [7] فی فلک دائر ، و سقف سائر ، و رقیم مائر [8] خلق الملائکه [9] ثم فتق ما بین السموات العلا ، فملاهن اطوارا من ملائکته ، [10] منهم سجود لا یرکعون ، و رکوع لا ینتصبون ، و صافون لا یتزایلون ، [11] و مسبحون لا یسامون ، لا یغشاهم نوم العیون ، [12] ولا سهو العقول ، و لا فتره الابدان ، و لا غفله النسیان و منهم امناء علی وحیه ، [13] و السنه الی رسله ، و مختلفون بقضائه وامره ، و منهم الحفظه لعباده ، [14] و السدنه لابواب جنانه و منهم الثابته فی الارضین السفلی اقدامهم ، [15] و المارقه من السماء العلیا اعناقهم ، و الخارجه من الاقطار ارکانهم ، [16] و المناسبه لقوائم العرش اکتافهم ناکسه دونه ابصارهم ، [17] متلفعون تحته باجنحتهم مضروبه بینهم و بین من دونهم حجب العزه ، [18] و استار القدره لا یتوهمون ربهم بالتصویر ، [1] و لا یجرون علیه صفات المصنوعین ، و لا یحدونه بالاماکن ، [2] و لا یشیرون الیه بالنظائر [3] صفه خلق آدم علیه السلام [4] ثم جمع سبحانه من حزن الارض و سهلها ، و عذبها و سبخها ، [5] تربه سنها بالماء حتی خلصت ، و لاطها بالبله حتی لزبت ، [6] فجبل منها صوره ذات احناء و وصول ، و اعضاء و فصول : [7] اجمدها حتی استمسکت ، و اصلدها حتی صلصلت ، [8] لوقت معدود ، و امد معلوم ، ثم نفخ فیها من روحه فمثلت [9] انسانا ذا اذهان یجیلها ، و فکر یتصرف بها ، و جوارح یختدمها ، [10] و ادوات یقلبها ، و معرفه یفرق بها بین الحق و الباطل ، و الاذواق و المشام ، [11] والالوان و الاجناس ، معجونا بطینه الالوان المختلفه و الاشباه المؤتلفه ، [12] و الاضداد المتعادیه ، و الاخلاط المتباینه ، من الحر و البرد ، [13] و البله و الجمود ، و استادی الله سبحانه الملائکه ودیعته لدیهم ، [14] و عهد وصیته الیهم ، فی الاذعان بالسجود له ، و الخنوع لتکرمته ، [15] فقال سبحانه : [[ اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس ] ] [16] اعترته الحمیه ، و غلبت علیه الشقوه و تعزز بخلقه النار ، و استوهن خلق الصلصال ، [17] فاعطاه الله النظره استحقاقا للسخطه ، و استتماما للبلیه و انجازا للعده ، [18] فقال : [[ انک من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم ] ] [1] ثم اسکن سبحانه آدم دارا ارغد فیهاعیشه ، و آمن فیها محلته ، [2] و حذره ابلیس و عداوته ، فاغتره عدوه نفاسه علیه بدار المقام ، [3] و مرافقه الابرار ، فباع الیقین بشکه ، و العزیمه بوهنه ، [4] و استبدل بالجذل وجلا ، و بالاغترار ندما ثم بسط الله سبحانه له فی توبته ، [5] و لقاه کلمه رحمته ، و وعده المرد الی جنته ، [6] و اهبطه الی دار البلیه ، و تناسل الذریه [7] اختیار الانبیاء [8] و اصطفی سبحانه من ولده انبیاء اخذ علی الوحی میثاقهم ، [9] و علی تبلیغ الرساله امانتهم ، لما بدل اکثر خلقه عهد الله الیهم فجهلوا حقه ، [10] و اتخذوا الانداد معه ، و اجتالتهم الشیاطین عن معرفته ، [11] واقتطعتهم عن عبادته ، فبعث فیهم رسله ، [12] و واتر الیهم انبیاءه ، لیستادوهم میثاق فطرته ، و یذکروهم منسی نعمته ، [13] و یحتجوا علیهم بالتبلیغ ، و یثیروا لهم دفائن العقول ، [14] ویروهم آیات المقدره : من سقف فوقهم مرفوع ، و مهاد تحتهم موضوع ، [15] و معایش تحییهم ، وآجال تفنیهم ، و اوصاب تهرمهم ،و احداث تتابع علیهم ، [16] و لم یخل الله سبحانه خلقه من نبی مرسل ، او کتاب منزل ، [17] او حجه لازمه ، او محجه قائمه : رسل لا تقصر بهم قله عددهم ، [18] و لا کثره المکذبین لهم : من سابق سمی له من بعده [1] او غابر عرفه من قبله : علی ذلک نسلت القرون ، و مضت الدهور ، [2] و سلفت الاباء ، و خلفت الابناء مبعث النبی [3] الی ان بعث الله سبحانه محمدا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لانجاز عدته ، و اتمام نبوته ، [4] ماخوذا علی النبیین میثاقه ، [5] مشهوره سماته ، کریما میلاده و اهل الارض یومئذ ملل متفرقه ،[6] و اهواء منتشره ، و طرائق متشتته ، بین مشبه لله بخلفه ، او ملحد فی اسمه ، [7] او مشیر الی غیره ، فهداهم به من الضلاله ، و انقذهم بمکانه من الجهاله [8] ثم اختار سبحانه لمحمد صلی الله علیه و سلم لقاءه ، [9] و رضی له ما عنده ، و اکرمه عن دار الدنیا ، و رغب به عن مقام البلوی ، [10] فقبضه الیه کریما صلی الله علیه و آله ، و خلف فیکم ما خلفت الانبیاء فی اممها ، [11] اذ لم یترکوهم هملا ، بغیر طریق واضح ، و لا علم قائم : [12] القرآن و الاحکام الشرعیه [13] کتاب ربکم فیکم : مبینا حلاله و حرامه ، و فرائضه و فضائله ، [14] و ناسخه ومنسوخه ، و رخصه و عزائمه ، و خاصه و عامه ، [15] و عبره و امثاله و مرسله و محدوده ، و محکمه و متشابهه ، [16] مفسرا مجمله ، و مبینا غوامضه ، بین ماخوذ میثاق علمه ، [1] و موسع علی العباد فی جهله ، و بین مثبت فی الکتاب فرضه ، و معلوم فی السنه نسخه ، [2] و واجب فی السنه اخذه ، و مرخص فی الکتاب ترکه ، [3] و بین واجب بوقته ، و زائل فی مستقبله و مباین بین محارمه ، [4] من کبیر اوعد علیه نیرانه ، او صغیر ارصد له غفرانه ، [5] و بین مقبول فی ادناه ، موسع فی اقصاه [6] و منها فی ذکر الحج [7] و فرض علیکم حج بیته الحرام ، الذی جعله قبله للانام ، [8] یردونه ورود الانعام ، و یالهون الیه ولوه الحمام ، [9] و جعله سبحانه علامه لتواضعهم لعظمته ، و اذعانهم لعزته ، و اختار من خلقه سماعا [10] اجابوا الیه دعوته و صدقوا کلمته ، و وقفوا مواقف انبیائه ، [11] و تشبهوا بملائکته المطیفین بعرشه یحرزون الارباح فی متجر عبادته ، [12] و یتبادرون عنده موعد مغفرته ، جعله سبحانه و تعالی للاسلام علما ، [13] و للعائذین حرما ، فرض حقه ، و اوجب حجه ، و کتب علیکم وفادته ، [14] فقال سبحانه : [[ و لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا، [15] و من کفر فان الله غنی عن العالمین ]

نوشته شده توسط : احمد منصوری

نظرات دیگران [ نظر]


وبسایت پایگاه مقاومت شهید مجیدی:


بازدیدهای امروز:
0 بازدید
بازدیدهای دیروز:
5 بازدید
مجموع بازدیدها:
44490 بازدید

حوزه شهید علیرضا آرمات


پست الکترونیک
پارسی بلاگ
درباره من


: درباره خودم :
<*آنان که بر راه خدا آمدند رستگار شدند و آنان که از این راه گمراه شدند نابود گشتند. بیایید با هم این راه را کامل بپیماییم*> خطبه ها - وبسایت پایگاه مجیدی
<*پایگاه مقاومت شهید مجیدی*>